سکوت شب

 در سکوت شب می آید صدایی
می آید صدای گیتار از دور دستهایی
می نوازد پیر مرد از غم جوانی
می زند بر سیم گیتار زخم نهانی
نقش بسته بر دستانش سیم گیتار
که نشان می دهد از درد بسیار
دیگر نت هایش نمی خواند باهم
دیگر نمی دهد از خود صدای بم
سیم های بریده گیتارش
اشکهای جمع شده چشمانش
سخنان سنگ شده در گلویش
آرزوهای مرده در درونش
دستهای پینه بسته و خسته
گیتار پوسیده و شکسته
لباسهای ژولیده و کهنه
کفش های پاره و دریده
پاهای ناتوان خسته از رفتنش
همه نشان دارد از شب سردش
همه نشان دارد از شبی آرام
همه نشان دارد از تنهایی ناتمام
و پیرمرد مانده تنها با گیتارش
و می شکند گیتار سکوت شب تارش



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:شعر,, | 14:25 | نويسنده : پری |